السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ الله السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خَلِیلَ الله السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نَبِیَّ الله السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَفِیَّ الله السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَحْمَةَ الله السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ الله السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ الله.
تمام ثانیهها یک به یک عقب ماندند
و روزهای خوشی پشت شهر شب ماندند
رسولِ آمده از عرش پر کشید و گذشت
ستارههای جوانش ولی عقب ماندند
ستارههای جوانی که بین این قحطی
شبیه زمزم و کوثر چه لب به لب ماندند
زمین دچار سکون شد وَ آسمان لرزید
که قوم منحرفی گرد بولهب ماندند
آسمان در غربت جانکاهترین لحظات زمین، مرثیه میخواند و زمین، غروب غمبار خویش را به تماشا نشسته است. مدینهای که با طلوع جمال پیامبر صلیاللهعلیهوآله به نعمت شکوفایی و رویش رسیده بود، کم کم به خزان مرگبار خویش میرسد.
بیست وهشتمین روز از ماه صفر، ماهی که تمام غربت آل الله را در خود نهان کرده است، فرا میرسد.
روز بیست و هشتم، روز جانگدازی بود. هر کسی به قدر معرفت و محبت، اندوه فقدان پیامبر صلیاللهعلیهوآله را درک میکرد و بالاترین دردها و داغها را تنها، علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام تحمل میکردند. دردی که امیرمؤمنان علیه السلام به دوش میکشد اما، چون مویههای غریبانه حضرت زهرا علیهاالسلام، دردی است جانکاه برای سالهای دراز یتیمی امت.
او با تمام بصیرت، با تمام شهود، آنچه در دل مردمان نهان بود، آشکارا میدید!
میدید که نامردمان منافق، دین رسول الله صلیاللهعلیهوآله را چوب حراج زدهاند!
میدید که اهالی «سقیفه»، دین نوپای پیامبر صلیاللهعلیهوآله را چون کالایی به فروش گذاشتهاند!
میدید که فرشتگان به یاریاش شتافتهاند تا آسمانی پیکرِ حبیب خداوند را به آغوش بهشت بسپارند! و سالیان سال، آن خاطرات را با اندوه خطبهها درآمیخت. آنگونه که میفرمود: «رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در حالیکه سرش بر روی سینهام بود، قبض روح گردید و جان او در کف من روان شد و آن را بر چهره خویش کشیدم.
عهدهدار غسل پیامبر صلیاللهعلیهوآله تنها من بودم و فرشتگان مرا یاری میکردند. گویی در و دیوار خانه فریاد میزند، فرشتگان گروه گروه آمد و رفت میکردند.
و گوش من آکنده از صدای آهسته آنان بود که بر حضرت نماز میخواندند تا آنگاه که او را در حجره مطهرش نهادیم.»
چشمان بارانی علی علیهالسلام بود و زمزمه تلخ فراق: «بأَبِی أَنْتَ و اُمَّی یا رَسولَ الله، پدر و مادرم فدایت باد ای رسول خدا! با هجرت تو رشتهای از هم گسست که در مرگ دیگران اینگونه نبود. با فقدان تو رشتهای گسست که ارتباط دهنده پیامها و اخبار آسمان بود!
مصیبت تو، دیگر مصیبتدیدگان را به شکیبایی واداشت و همه را در مصیبت تو، یکسان عزادار کرد. اگر به شکیباییام امر نمیکردی و از بیتابیام نهی نمیفرمودی، آنقدر اشک میریختم تا اشکهایم تمام شود!
و این درد جانکاه، همیشه در من میماند و اندوهم جاودانه میشد که تمام اینها در مصیبت تو ناچیز است!
چه باید کرد که زندگی را دوباره نمیتوان باز گرداند و مرگ را نمیشود مانع شد.
پدر و مادرم به فدای تو باد. ما را در پیشگاه پروردگارت یادآور باش و در خاطر خویش نگاهدار.»
تلخی فقدان پیامبر صلیاللهعلیهوآله نه تنها زخمی عمیق بر جان حضرت علی علیهالسلام و حضرت زهرا علیهاالسلام بود، که دلهای تمام مؤمنین و تمام خاکیان و افلاکیان را به داغ اندوه سپرد.
غمی به وسعت بیت الاحزان غم، آسمان و زمین را فراگرفت.
پس از او، دنیا دگرگونهای شد که فاطمه علیهاالسلام ، همراز درهای سوخته شود و رود، از حسین علیهالسلام سر برگرداند و مردمان، بار امانت الهی را بی او و تنها بر دوش کشند و کسی را یارای تحمل این امانت، در دنیای بی در و پیکر نباشد.
حق با فاطمه علیهاالسلام بود که بعد از او دعای هر روزش رسیدن به پدر باشد. وقتی به گفته کوثر، اسلام هم آنچنان غریب و تنها بماند که بر او بگرید.
و تاریخ میبیند که داغهای زهرا ادامه دارد.
میبیند که مدتی از گرمی این بستر نمیگذرد که آتشهای بیاجازه، درب خانه این بانو، دلها را به خاکستر مینشانند.
آه که چه زود رفتید!
ای آفتابِ «سدره نشین»! با کدامین غروب، نجواهایمان را بخوانیم، سالهاست دستهای خالیمان، بر آستانه نگاهتان، دخیل بستهاند.
چشمهای فقیرمان هنوز از روزنه تاریخ، به دستهای سخاوتمند شما، خیره مانده است تا شاید لقمهای معرفت، جرعهای کمال و ذرهای عنایت بستاند!
زمینی که بار امانت را نتوانست تحمل کند، چگونه میتواند بار اندوه شما را تاب آورد؟!
آه، ای محبوب خدا و ای رحمت حق! چگونه میتوان زهرای (علیهاالسلام) خسته را با بیت الاحزان و علیِ (علیهالسلام) دل شکسته را با چاه، تنها گذارد!
بعد از شما از کدامین داغ، آتش به جان شویم؟ از بقیع یا کربلا؟ از لحظههای نیلیِ یاس، یا دستهای حضرت عباس علیهالسلام ؟
از خاطرات دردناک حضرت زینب علیهاالسلام ، یا از گلوی خسته تنهاترین سجاد علیهالسلام؟
یا سیّدی! یا رسول الله!
فدایتان! فدای آن لحظهای که آسمان سر بر داشت و قامت دلارای شما را به نظاره نشست! «لَولاکَ لَما خَلَقْتُ الاَفْلاک».
چگونه میتوانیم باور کنیم که امروز، مدینه، سوگ شما را به مرثیه بنشیند! مگر میشود جاریترین نور الهی، خاموشی گُزیند! مگر میشود آسمان، تمام پنجرههای آبیاش را سیاه پوش کند! مگر میشود، بغضها بر گلوی ابرها ببارند و پرندگان سر به تنهایی فرو برده، مویههای غریبانه بنوازند! به خدا که امروز، روز اندوه زمین است! اندوهی که عاشورا در وسعت آن پدیدار میشود! اندوهی که تمام دردها و داغهای عالم را با بیت الاحزان حضرت زهرا علیهاالسلام پیوند میدهد.
آه از دل مهربان شما اى رحمة للعالمین هستی، که در آن واپسین نفسها مدام زیر لب زمزمه مىکنید: امّتى، أمّتى...
مىروید و از تنفستان، دوازده شاخه گُل مىرویند تا به تفسیر شما برخیزند.
اى ناشر آخرین دفتر خدا، اى کاش کتاب عمر شما سر نیامده بود!
یا رسول الله! مثل شما دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد، اما با تکرار صلوات بر شما، نور حضورتان را در قلب خویش احساس مىکنیم.
إِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیما اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَحَنَّنْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ سَلِّمْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ وَ بَارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ وَ تَحَنَّنْتَ وَ سَلَّمْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ اللهُمَّ أَعْطِ مُحَمَّدا الْوَسِیلَةَ وَ الشَّرَفَ وَ الْفَضِیلَةَ وَ الْمَنْزِلَةَ الْکَرِیمَةَ اللهُمَّ اجْعَلْ مُحَمَّدا وَ آلَ مُحَمَّدٍ أَعْظَمَ الْخَلائِقِ کُلِّهِمْ شَرَفا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ أَقْرَبَهُمْ مِنْکَ مَقْعَدا وَ أَوْجَهَهُمْ عِنْدَکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ جَاها وَ أَفْضَلَهُمْ عِنْدَکَ مَنْزِلَةً وَ نَصِیبا اللهُمَّ أَعْطِ مُحَمَّدا أَشْرَفَ الْمَقَامِ وَ حِبَاءَ السَّلامِ وَ شَفَاعَةَ الْإِسْلامِ اللهُمَّ وَ أَلْحِقْنَا بِهِ غَیْرَ خَزَایَا وَ لا نَاکِثِینَ وَ لا نَادِمِینَ وَ لا مُبَدِّلِینَ إِلَهَ الْحَقِّ آمِینَ.