السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّکِیَّةُ السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّةُ السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِیمَةُ السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ.
چنانم زار میگرید قلم بر صفحه دفتر
که شرح ماجرا غرق است در سیلاب سرتاسر
مذاق جان که طعم تلخ فقدان پیمبر داشت
سپهر واژگون پر کرد از غم ساغری دیگر
خدایا پهنه بحرت چه تنگ آید مرا زیرا
که از دریای هستی گم شده دردانهای گوهر
نمیدانم چه الفت بود بین خاک با افلاک
که در فقدان زهره اشک غم بارید هر اختر
.. مرد خیبر، مرد خندق، تا شنید، از پای افتاد. آبی بیاورید...
امشب گل باغ امیر کائنات پژمرده گشته، و ماه از خانه علی مرتضی علیهالسلام هجرت کرده و ستارگان عزادارند.
امشب کهکشان ولایت غرق در ماتم است و در سکوت شب صدایی جز نوحه امیرالمؤمنین علیهالسلام و فرزندانشان شنیده نمیشود.
حرامیان در اندیشه ظلمی دیگر، به خواب رفتهاند، و غرق در دنیای آلوده خویشند.
غمی غریب بر شانههای مدینه نشسته است.
لحظهها سوگوار و داغدارند و کوچههای بنیهاشم، در سکوتی غریبانه، خاطراتی تلخ را به نظاره نشستهاند!
خانه وحی، خانهای که فرشتگان، بی اجازه صاحبخانه وارد نمیشدند، چگونه است که حالا حضور پلید و گستاخ عدهای ناپاک را به تجربه نشسته است؟!
مدینه از این پس، هرگز صدای مناجات فاطمه علیهاالسلام را نخواهد شنید!
و در این میان، امیرالمؤمنین علیهالسلام غریبتر از همه، نهایت تنهاییاش را فقط با یک چاه قسمت میکند!
درِ نیم سوخته، آتش به جان علی میزند...
درِ نیم سوخته، تلخترین حادثه تاریخ را بازگو میکند!
عرشیان در سوگ فاطمه سلاماللهعلیها نالانند. فرزندان بانوی عالمیان ناباورانه پیکر مطهر و بیجان مادر را در آغوش کشیده، معصومانه میگریند و با ذره ذره وجودشان از مادر میخواهند که بار دیگر با آنان سخن بگوید، فاطمه سلاماللهعلیها اما مظلوم و زجر کشیده همچنان ساکت است.
دستان مهربان فاطمه سلاماللهعلیها از جامه قبر بیرون میآید و گلهای خوشبوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله را بر سینه میگیرد، شاید مرهمی بر دل ریش ریش پاره تن مصطفی صلیاللهعلیهوآله باشد و سوگنامهای برای دسته دسته فرشتگان که لحظه وداع را نظاره میکنند و طاقت از کف دادهاند.
آه آه...! این دستان رنجیده چقدر آشناست برای عرشیانی که اکنون دیگر طاقت از کف دادهاند و ضجه و فریاد میکنند!
این دستها همان دستان کوچکی است که در کودکی نوازشگر چهره غمناک و غبارنشسته پدری بود که در غصه قصه نامردمیهای آدمیان روزگار خویش فرو میرفت و مرهم پاهایی که به کینه مردمانی سنگدل، سنگ میخورد و به همت زنی فرومایه از جنس ابولهب در خار مینشست؛ «و امرأته حمّالة الحطب».
و این است خاستگاه کُنیه «امّ ابیها».
همان دستان مهربان که در جوانی، دستاسگردان خانهای بود که همه هستی به گرد ساکنان آن میچرخد و «نورشان از بسیط خاک تا آن سوی افلاک و از عالم مُلک تا آن سوی ملکوت اعلی میدرخشد». تا آنجا که امیرالمؤمنین علیهالسلام بغض سینهاش را چه رنجگونه مویه میکند برای تاریخ: «فاطمه آنقدر دستاس کرد که دستش تاول زد و پینه بست».
همان دستان طهارتیافتهای که بوسهگاه لبهایی بود که به داوری قرآن، جز به امر حق باز نمیشد و جز به وحی، سخن نمیگفت؛ «ما یَنْطِقُ عَنِ الهوی اِنْ هُوَ الاّ وحیٌ یُوحی».
دستان خدامداری که، حیات بخش مسکینان و یتیمان و اسیرانی بود که از میان آن همه خانه، خانه ساکنانی را میجستند که فقط در پی رخ محبوب بودند «انّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ الله لا نریدُ مِنْکُمْ جَزاءً و لا شکورا».
مگر این دستان چند خزان را سپری کردهاند که اینگونه رنجیدهاند؟! اف بر این شهر تاریک! وای براین این کوچه پس کوچههای سراسر رنج!
و اینک.....
کوچههای تاریک مدینه، شرمگین از امانتداری خود، در سکوت مرگآوری فرو رفتهاند. ملائکه، مدینه را سرزنش میکنند:
«مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله نفرموده بود که فاطمه پاره تن من است؟ وای بر تو ای مدینه که چه بد امانتداری بودی!»
فرزندان فاطمه سلاماللهعلیها آخرین وداع را با مادر میکنند و پیکر مطهر زهرای مرضیه سلاماللهعلیها با خاک آشنا میشود و روح پاکش به پدر بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه و آله میپیوندد.
حزن و اندوه، چنان بر وجود مولای متقیان علیهالسلام، اسوه صبر و ایمان و شجاعت غلبه میکند که اشک از دیدگان مبارکش سرازیر میشود. امیرالمؤمنین علیهالسلام چون امانت را در دستان پیامبر صلی الله علیه و آله مینهد غریبانه اینک سکوت غم و غربت را میشکند و با او درد دل میکند:
«السلام علیک یا رسول الله ... فاطمه، نور دیدهات امشب به زیارت شما آمده ... خداوند اینگونه مقدر ساخته که در میان اهل بیت، فاطمه زودتر از دیگران به تو بپیوندد ... یا رسول الله ... اکنون امانت خویش را از من بازگرفتی ... بعد از فاطمه اندوه، همیشه با من خواهد بود و شبهایم به بیداری خواهد گذشت و این حزن و اندوه با من خواهد بود تا وقتی که خداوند برای من نیز سرایی را که تو در آن مقیم هستی، اختیار کند...
یا رسول الله ... در سینهام اندوهی است که آزارم میدهد ... چقدر زود بین من و فاطمه جدایی افتاد ... اکنون تو، خود از غمهایی که بر سینه فاطمهات نشسته بود، از او بپرس ... غمهایی که نمیتوانست به کسی بگوید ...»
و ای چشمهای به خوننشسته تاریخ!
باور کنید، آن شب فاطمه سلاماللهعلیها، نه خانه دل امیرالمؤمنین علیهالسلام را ترک کرد و نه خانه گلینی که گلهای معطرش رنگ و بوی مظلومیت او را داشتند فاطمه سلاماللهعلیها با امیرالمؤمنین علیهالسلام ماند در «جمل» در «صفین» در «نهروان» همانگونه که با او بود در «بدر» در «احد» و در «خیبر» فاطمه سلاماللهعلیها با گلهای معطرش باقی ماند باور کنید:
آنگاه که سجاده از زیر پای امام حسن علیهالسلام کشیدند؛ این مادر بود که او را از زمین بلند کرد. آن روز که در کربلا سر امام حسین علیهالسلام بر نی رفت؛ این مادر بود که خاک و خون از رخسارش زدود؛ و آن شب که در خرابه شام حضرت زینب سلاماللهعلیها لحظهای به خواب رفت این مادر بود که سر او را به دامان گرفت.
باور کنید، بانوی دو عالم با امیرالمؤمنین علیهالسلام بود، با امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ماند و با زینبیان هست و فردا از آنِ مکتب اوست.
باور کنید در آدینهای که دوباره عدالت امیرالمؤمنین علیهالسلام ظهور میکند این دستان نورانی اوست که مهدیاش عجل الله تعالی فرجه الشریف را هدایت می کند و به او میفرماید که ...
«و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون»
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
اللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَ بِدَمِ أَوْلَادِهَا اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا خَدِيجَةَ الْكُبْرَى صَلَاةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِيهَا مُحَمَّدٍ صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلَام.