سلام و درود بیپایان پروردگار بر بزرگمرد ابراهیمی، فرزند خلف ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام، یکهتاز عرصه توحید و یکتاپرستی، حضرت عبدالمطلب علیهالسلام، جد بزرگوار پدران امت محمدی صلی الله علیه و آله، رسول خاتم صلی الله علیه و آله و برادر و جانشین ایشان امیرالمؤمنین علیهالسلام.
ایشان که در تاریکترین دورانهای انحراف و جاهلیت به تنهایی با دستان توانمدشان پرچم توحید را برافراشته نگاه داشتند و آنچنان نورانی و پاک زیستند که وجودشان محل انشعاب نور محمدیه صلیاللهعلیهوآله گشت همان نور پاک که معلم خلقت است و علت آفرینش افلاک.
۲۷جمادی الاول سالروز وفات حضرت عبدالمطلب علیهالسلام جد بزرگوار پيامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیهالسلام است. ایشان به خرد و فصاحت شهره بودند و در ميان اهل قريش احترام خاصی داشتند؛ سخاوت ایشان زبانزد بود و پردهداری كعبه و تهيه آب و آذوقه زائران كعبه را به عهده داشتند و اين وظيفه مقدس همچون ميراثی گرانبها از پدر به آن حضرت رسيده بود.
ایشان به حسن تدبیر، مشهور بودند. همچنین صاحب کمالات روحی بسیار بودند و همه از ایشان اطاعت میکردند. در احوالشان آوردهاند که ایشان از حکمای قریش شمرده میشدند. ایشان در میان مردم به «مستجاب الدعوه» مشهور بودند.
هرگاه قحطی و خشکسالی روی میداد، مردم، گِرد حضرت عبدالمطلب علیهالسلام جمع میشدند و آن جناب را با خود به کوهِ «ئیر» میبردند تا برای آنان، طلب باران کند و نعمتها و برکات الهی را خواستار شود. این امر، به علت مستجابالدعوه دانستن ایشان و نیز دوری از زشتیها و زشتکاران بود. به همینسبب، مردم معتقد بودند که خداوند، درخواست ایشان را رد نمیکند.
در احوال آن بزرگوار آوردهاند که مشروب را حرام میدانستند و اهل عبادت بودند. یکی از نکاتی که در زندگی حضرت عبدالمطلب علیهالسلام دیده میشود، این است که آن جناب، هر سال، هنگام ماه مبارک رمضان، به استقبال آن ماه شریف میرفتند. همچنین در آن ماه، فقرا را اطعام میکردند و نیز در ماه رمضان برای اعتکاف به کوه حراء میرفتند؛ از مردم، کناره میگرفتند و در عظمت خداوندگار و جلال الهی، تفکر میکردند.
بی شک انسان هر اندازه هم ارادهای قوی داشته باشد، ممکن است رنگ محیط به خود بگیرد و عادتها و رسوم جامعه، در نوع اندیشیدن او اثر گذارد. ولی گاه بزرگمردانی پیدا میشوند که با کمال شهامت و قدرت ایمان، در برابر عوامل محیط ایستادگی میکنند و خود و خانواده خویش را از هر گونه آلودگی مصون میدارند. یکی از نمونههای کامل این مردان بزرگ، حضرت عبدالمطلب علیهالسلام، جد بزرگوار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هستند؛ کسی که سالها در میان مردمی بتپرست، میگسار، آدمکش و بدکار زندگی کرد، ولی هرگز تن به کارهای ناپسند نداد؛ بلکه مردم را نیز از این امور برحذر داشت.
تلاش حضرت عبدالمطلب علیهالسلام در راه احیای کمالات و نشر معارف توحیدی به حدی بود که به ایشان ابراهیم دوم لقب دادند.
از مهمترین ویژگیهای ایشان پایداری در مسیر توحید و آموزههای الهی و معارف اسلامی است. از مطالعه زندگی این مرد بزرگ معلوم میشود که ایشان به توحید و معاد باور داشتهاند و پیوسته میگفتند: «مرد ستمگر در همین سرای زندگی به سزایش میرسد و اگر اتفاقاً عمرش سپری شود و سزای عملش را نبیند، در روز بازپسین به سزای کردارش خواهد رسید.»
ایشان در میان اعراب جاهلی که به رسمهای غیرانسانی علاقه داشتند، نجابت و کمالات خود را حفظ کردند و با انواع مفاسد به مبارزه برخاستند؛ بتپرستی، ازدواج با محارم، شرابخواری و دهها عمل غیراخلاقی را آماج تهاجم خود قرار دادند و همواره مردم را به توحید، وفای به نذر و عهد، و دوری از گناهان دعوت میکردند. ایشان سنتها و رسمهایی را رایج کردند که بعدها مورد تأیید کلام وحی قرار گرفت؛ پرداختن صد شتر دیه، حرمت نکاح محارم، رفتن به خانه دیگران از درهای اصلی، بریدن دست دزد، نهی از زنده به گور کردن دختران، مباهله، حد زدن زناکار، قرعه زدن در کارهای مشکل، پذیرایی از میهمان، پرداختن هزینههای حج از اموال پاکیزه، نهی از طواف با بدن برهنه، بزرگداشت ماههای حرام، تبعید کردن زنان شهره به زنا و... .
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به امیرمؤمنان علیهالسلام فرمودند: عبدالمطلب پنج سنت مقرر کرد و خداوند آنها را در اسلام جاری نمود: اول، زن پدر را بر فرزندان حرام نمود؛ دوم، گنجی یافت و خمس آن را در راه خدا پرداخت کرد؛ سوم، چاه زمزم را حفر نمود و با آب آن حاجیان را سیراب کرد؛ چهارم، دیه انسان را صد شتر مقرر کرد؛ پنجم، با اَزلام (وسیله قمار جاهلیت) قماربازی نکرد و بت را عبادت ننمود و از گوشت حیوانی که به نام بت میکشتند؛ نخورد و میگفت: «من بر دین پدرم حضرت ابراهیم علیهالسلام باقی هستم».
همه دانشمندان و تاریخنگاران اتفاق نظر دارند که پدر و مادر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و تمام اجداد ایشان، مؤمن و تسلیم امر پروردگار بودند. آری، وجود شخصیتی که قرار است نور شریفترین انسانها در نهاد وی به ودیعه گذاشته شود، باید از هر گونه آلودگی پاک و پیراسته باشد. حضرت عبدالمطلب علیهالسلام، نزد خدا چنان عظمتی داشتند که باری تعالی، نور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیهالسلام را از وجود پاک ایشان منشعب و به فرزندانشان عبدالله و ابوطالب علیهماالسلام منتقل کرد. حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: «من و علی از یک نور آفریده شدیم و پیش از خلقت آدم، خدا را تسبیح میگفتیم و چون خداوند آدم را آفرید، آن نور را در صلب او قرار داد و پیوسته ما را به اصلاب پاکیزه منتقل میگردانید، تا اینکه به عبدالمطلب رسیدیم و پس از آن، مرا در صلب عبدالله و علی را در صلب ابوطالب گذاشت».
حضرت عبدالمطلب علیهالسلام میان اهل مکه، از چنان احترامی برخوردار بودند که حتی پس از وفات ایشان نیز، فرزندانشان بر وابستگی خود به ایشان افتخار میکردند. هنگامی که پیامبر اسلام را متهم به دروغگویی میکردند، میفرمودند: «من فرزند عبدالمطلب هستم و دروغگو نیستم». حمزه، عموی پیامبر، در جنگ بدر در مقابل عَتَبه، یکی از امتیازات خود را فرزندی حضرت عبدالمطلب علیهالسلام مطرح میکند و بر آن میبالد. امیرمؤمنان عليهالسلام نیز در جنگهای مختلف همچون بدر، احزاب، خیبر و صفین، یکی از ویژگیهای خود را، وابستگی به عبدالمطلب بیان میکردند. معاویه در ضمن نامهای، امیرمؤمنان علیهالسلام را به مبارزه دعوت کرده و نوشته بود: «نزد من، برای تو و یارانت چیزی جز شمشیر نیست». حضرت علی علیهالسلام در جواب آن مرقوم داشتند: «کی به یاد داری که فرزندان عبدالمطلب به دشمن پشت کنند».
حضرت عبدالمطلب علیهالسلام در خانوادهای یکتاپرست و پاک طینت قدم به هستی گذاشتند. نام پدرشان هاشم بود. جناب هاشم بن عبد مناف، پدر حضرت عبدالمطلب علیهالسلام و جد دوم پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، نامشان «عمرو» و لقبشان «علاء» بود.
ایشان در زمان قحطی مکه، با سفر به شام، آذوقه بسیار به قحطیزدگان رساند و حتی شتران خود را نیز ذبح نمود و با گوشت آنها، غذا درست کرد و بین نیازمندان قسمت نمود. ایشان هر سال در ماه ذیحجه و ایام حج، از زائران کعبه پذیرایی میکردند.
مادر حضرت عبدالمطلب علیهالسلام، «سلمی»، دختر عمرو بن زید، زنی شریف و پاکدامن و نیکوسرشت بود. پدر سلمی، محل اعتماد قبیله خزرج در مدینه به شمار میآمد.
پدر سلمی مادر حضرت عبدالمطلب علیهالسلام با دامادش هاشم شرط کرده بود که سلمی در مکه ماندگار نشود و او را به مدینه بیاورند. به این علت، هاشم در سفری به شام، سلمی را به مدینه برد و خود به شام رفت و در آنجا به علت بیماری، دار فانی را وداع گفت. حضرت عبدالمطلب علیهالسلام پس از وفات پدرشان هاشم به دنیا آمدند و در کنار مادرشان در مدینه بزرگ شدند. بعداز مدتی، مطلب، برادر هاشم از مکه به مدینه آمد و از او خواست تا همراه وی به مکه بیاید. حضرت عبدالمطلب علیهالسلام که در آن زمان هشت ساله بودند، به دلیل علاقه به کعبه و فطرت توحیدی خود، با اجازه مادرشان به مکه رفتند.
نام اصلی حضرت عبدالمطلب علیهالسلام، «عامر» بود و مادرشان این نام را بر ایشان نهادند، ولی چون هنگام تولد، موی سفیدی بر سر داشتند؛ ایشان را «شَیبة» (به معنای سفیدموی) میگفتند. حضرت عبدالمطلب علیهالسلام از کودکی ویژگیهای نیکو و پسندیدهای داشتند و به «شیبةالْحَمْد» (سفیدموی ستوده شده) نیز لقب یافته بود. زمانی که عموی ایشان جناب مطلب ایشان را باخود به مکه آورد قریش گمان کردند وی غلام مطلب است و او را عبدالمطلب صدا زدند. با اینکه مطلب مکرر میگفت: «مردم، این کودک برادرزاده من است»، ولی آنها بر گمان خود باقی ماندند و ایشان به عبدالمطلب شهرت پیدا کردند.
کنیه ایشان به دلیل نام نخستین فرزندشان حارث، اباالحارث شد و به این کنیه شهرت یافتند. ایشان عهدهدار ریاست قبیله قریش و شهر مکه بودند و ایشان را به نام «سید بطحاء» میشناختند. از دیگر لقبهای ایشان میتوان به ساقی حاجیان، پناه مردم در قحطی و خشکسالی و احیاکننده زمزم اشاره کرد.
مُطلب، برای تربیت صحیح برادرزاده خود حضرت عبدالمطلب علیهالسلام، بسیار تلاش میکرد و ایشان را با آموزههای توحیدی آشنا مینمود. حضرت عبدالمطلب علیهالسلام پس از وفات عمویشان به ریاست قبیله قریش رسیدند. ایشان به همه محبت میکردند و حق مظلوم را از ظالم و زورگو میگرفتند.
حرب ابن امیه، پدر ابوسفیان از بستگان نزدیک حضرت عبدالمطلب علیهالسلام بود و در همسایگی حضرت عبدالمطلب علیهالسلام هم مردی زندگی میکرد. روزی در بازار تهامه، بین آن همسایه و حرب، برخوردی پیش آمد و کلمات زنندهای میان آن دو ردّ و بدل شد. در نهایت، حرب با عصبانیت آن مرد را کشت. حضرت عبدالمطلب علیهالسلام به محض آگاهی از آن واقعه، روابط خود را با حرب قطع کرد و خونبهای همسایه خود، یعنی صد شتر را از حرب گرفتند و به بازماندگان مقتول دادند.
چاه زمزم، یادگار تشنگی حضرت اسماعیل علیهالسلام، سالیانی طولانی پیش از حضرت عبدالمطلب علیهالسلام، به علت حوادثی که تفصیل آن در تاریخ بیان شده است خشک شد. زمانی که حکومت مکه به دست قبیله خزاعه افتاد و ستاره اقبال قریش با روی کار آمدن قُصَّی بن کلاب، جد چهارم پیامبر صلی الله علیه و آله درخشید و پس از چندی، زمام امور به دست حضرت عبدالمطلب علیهالسلام افتاد؛ ایشان تصمیم گرفتند چاه زمزم را دوباره احیا کنند؛ ولی مکان دقیق آن را نمیدانستند. سرانجام در چندین نوبت، در عالم رؤیا مکان دقیق آن به ایشان الهام شد و حضرت عبدالمطلب علیهالسلام همراه با فرزندشان حارث، مقدمات حفر چاه را فراهم آوردند. حضرت عبدالمطلب علیهالسلام آماده حفر چاه زمزم شده بودند. گروهی از اینکه مبادا افتخار احیای زمزم نصیب ایشان شود، اعتراض کردند و گفتند: چون این چاه یادگار جد ما اسماعیل است؛ باید همه در این کار شرکت کنیم. حضرت عبدالمطلب علیهالسلام میخواستند آب چاه را به رایگان در اختیار همه زائران کعبه قرار دهند، به این علت پیشنهاد آنان را نپذیرفتند. درگیری میان آنها بالا گرفت. سرانجام تصمیم گرفتند پیش یکی از دانایان عرب در شام بروند و داوری او را بپذیرند. در پی یافتن او آنان بیابانهای بی آب و علف حجاز و شام را پشت سر میگذاشتند. آب ذخیره تمام شد و در نیمه راه، از تشنگی به ستوه آمدند و یقین کردند همگی از بین خواهند رفت. ناگهان حضرت عبدالمطلب علیهالسلام پیشنهاد کردند که بیایید دسته جمعی بگردیم تا شاید لطف پروردگار شامل حال ما شود. خداوند نیز لطف خود را بر آنان ارزانی داشت و از زیر پای شتر حضرت عبدالمطلب علیهالسلام، آب گوارایی بیرون آمد و آنان از مرگ قطعی نجات یافتند و پس از آن، با کمال رغبت اختیار کامل حفر چاه را به حضرت عبدالمطلب علیهالسلام دادند.
حضرت عبدالمطلب علیهالسلام، مرد بسیار بخشندهای بودند و به دلیل همین ویژگی نیکو به ایشان فیاض میگفتند. ایشان همیشه با آب و غذا از حاجیان پذیرایی میکردند. در زمان ایشان آب مکه، شیرین نبود. حضرت عبدالمطلب علیهالسلام نخستین کسی بودند که در آنجا، آب شیرین و گوارا به مردم نوشاندند. ایشان پیش از احیای زمزم، چشمهای به نام «ذوالهرم» در طائف احداث کرده بودند و مردم با آب آن سیراب میشدند. ایشان حتی با پرندگان و حیوانات وحشی نیز مهربان بودند و به پسرشان حضرت ابوطالب علیهالسلام غذا میدادند که در کوهها بریزد، تا پرندگان و حیوانات کوهستان آن را بخورند و سیر شوند. حضرت ابوطالب علیهالسلام در ضمن شعری درباره این کار چنین میفرمودند: «هنگامی که دستان جوانمردان و سخاوتمندان از بخشش میلرزد، ما به مردم آنقدر خوراک میدهیم که پرندگان هم از مازاد غذای ما میخورند».
حضرت عبدالمطلب علیهالسلام در روزگاری که اخلاق انسانی کمترین ارزشی در جامعه نداشت، خود را به فضیلتهای اخلاقی آراسته بودند و فرزندان خویش را نیز به آن امر میکردند. ایشان فرزندان خود را به صله رحم و گشاده دستی سفارش میکردند و میگفتند: «مانند معتقدان به معاد عمل کنید.»
امام صادق علیهالسلام در روایتی فرمودند: «عبدالمطلب در روز قیامت، به تنهایی در حد امت واحده محشور خواهد شد؛ زیرا وی به جهت ایمان خود، در میان مردم دوران جاهلیت، یگانه بوده، سیمای پیغمبران و هیبت پادشاهان در چهره وی نمایان خواهد بود».
حضرت عبدالمطلب علیهالسلام سالها پیش از تولد حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، منتظر پیغمبر آخرالزمان بودند. ایمان حضرت عبدالمطلب علیهالسلام پس از ولادت نوهشان، حضرت محمد صلی الله علیه و آله به بالاترین حد خود رسید؛ زیرا بسیاری از علائم نبوت را با چشم خویش دیدند و کرامات پیامبری ایشان را شاهد بودند. ایشان به بهترین شیوه از حضرت محمد صلی الله علیه و آله مراقبت میکردند و هرگز از کنارشان فاصله نمیگرفتند.
آنگاه که پیامبر صلی الله علیه و آله با تولد خویش دنیا را روشن کردند، هفت روز بیشتر از مادر خود شیر ننوشیدند. بعد از آن جناب عبدالمطلب علیهالسلام که پس از وفات پدر ارجمند پیامبر صلی الله علیه و آله کفالت ایشان را بر عهده گرفته بودند؛ حضرت را به داخل کعبه برده و به خاطر عطای چنین فرزندی شکرگزاری کردند. سپس از کعبه بیرون آمدند و ایشان را به مادرشان سپردند تا دایهای شایسته برایشان پیدا شود. پس سعادت شیردهی به رسول خدا صلی الله علیه و آله نصیب بانویی از قبیله بنی سعد به نام «حلیمه» شد، گرچه قبلاً چهار ماهی «ثویبه اسلمیه» آن گرامی را شیر داده بود.
حضرت عبدالمطلب علیهالسلام به حلیمه سعدیه فرمودند: «ای حلیمه! به دو شرط این کودک را به تو میسپارم: اول اینکه او را در روزهای جمعه نزد ما بیاوری تا وی را ببینیم و آرامش بگیریم. دوم اینکه به این نوزاد یتیم نیکی کنی و تا میتوانی از مهر و محبت مادرانه دریغ نکنی». آنگاه کودک را آوردند و بعد از هفت شوط به دور کعبه، به حلیمه تسلیم نمودند.
حضرت عبدالمطلب علیهالسلام، یکی از تأثیرگذارترین چهرهها در محافظت از حضرت و زمینهسازان ظهور دین مبین اسلام هستند. حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله به داشتن چنین پدربزرگی افتخار کرده، در میدان رزم اینگونه رجز میخواندند: «من قطعاً پیامبرم و این، دروغ نیست. من پسر عبدالمطلبم». ام ایمن مربی حضرت محمد صلی الله علیه و آله میگوید: عبدالمطلب غذا نمیخورد، مگر اینکه میگفت: «فرزندم محمد را حاضرکنید». او را گاهی در کنار خود و گاه روی زانو مینشاند و در همه چیز، او را بر خود مقدم میداشت.
و ابن سعد در طبقات روایت کرده که پس از فوت حضرت آمنه علیهاالسلام، حضرت عبدالمطلب علیهالسلام رسول خدا صلی الله علیه و آله را نزد خود بردند و بیش از فرزندان خود نسبت به او محبت و مهر میورزید و او را به خود نزدیک میکردند و در وقت تنهائی و خواب به نزد او میرفتند و از او مراقبت میکردند...
و نیز روایت کرده که مردمی از قبیله «بنی مدلج» به حضرت عبدالمطلب علیهالسلام گفتند: از این فرزند محافظت کن که ما جای پائی را شبیهتر از جای پای او با جای پایی که در مقام «ابراهیم علیهالسلام» است؛ ندیدهایم و حضرت عبدالمطلب علیهالسلام با شنیدن این سخن به حضرت ابوطالب علیهالسلام فرمودند: بشنو که اینان چه میگویند و حضرت ابوطالب علیهالسلام نیز پس از شنیدن این گفتار از آن حضرت محافظت میکردند.
حضرت عبدالمطلب علیهالسلام پرورش و حمایت از پیامبر صلی الله علیه و آله را در سختترین سالهای زندگی و دورانی که پدر و مادرشان را از دست داده بودند، بر عهده گرفتند و تمام هستیشان را در راه حفظ و حمایت از پیامبر صلی الله علیه و آله به کار گرفتند و با اعتقاد کامل حضرت را گرامی میداشتند و بیشترین تأثیر را در شاکله وجودی آن حضرت در مدت هشت سال اولیه زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتند.
حضرت عبدالمطلب علیهالسلام، نور رسالت را در حضرت محمد صلی الله علیه و آله مشاهده میکردند و از آسیب دشمنان به ایشان نگران بودند. ام ایمن میگویند: سرپرستی محمد بر عهده من بود. روزی از او غفلت کردم، ناگهان عبدالمطلب را در کنار خود دیدم. به من گفت: «فرزندم را در سدره یافتم. مبادا از او غفلت ورزی. من از شر دشمنان راجع به او بیمناکم». امام جعفر صادق علیهالسلام در روایتی فرمودند: روزی حضرت عبدالمطلب علیهالسلام، حضرت رسول صلی الله علیه و آله را به دنبال شتران خود فرستاده بودند. آمدن آن حضرت به درازا کشید. عبدالمطلب بسیار پریشان شد و برای یافتن او، چندین نفر را به نقاط مختلف فرستاد و خود نیز حلقه کعبه را گرفتند و بر درگاه خدا تضرع نمودند و گفتند: «ای پروردگار من، آیا او را که وعده دادهای بر دینها غالب کنی، هلاک خواهی کرد؟» حضرت عبدالمطلب علیهالسلام پس از پیدا شدن حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، ایشان را در آغوش گرفتند و بوسیدند و گفتند: «ای فرزند، دیگر تو را دنبال کاری نمیفرستم. میترسم دشمنان تو را از بین ببرند».
در کتاب اکمال الدین صدوق قدس سره به سندش از ابنعباس روایت کرده که گوید:
در سایه خانه کعبه برای عبدالمطلب فرشی میگستراندند که احدی به خاطر حرمت عبدالمطلب بر آن جلوس نمیکرد و فرزندان عبدالمطلب میآمدند واطراف آن فرش مینشستند تا عبدالمطلب بیاید و گاه میشد که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالیکه پسر کوچکی بودند میآمدند و بر آن فرش می نشستند و این جریان بر عموهای آن حضرت (که همان فرزندان عبدالمطلب) بودند گران میآمد و به همین جهت ایشان را میگرفتند تا از آن جایگاه و فرش مخصوص دور سازند و عبدالمطلب که آن وضع را مشاهده میکرد میگفت:
«دعوا ابنی فو الله ان له لشائا».
پسرم را واگذارید که او را مقامی بس بزرگ خواهد بود، و من روزی را میبینم که او بر شما سیادت و آقائی خواهد کرد و من در چهره اومی بینم که روزی بر مردم سیادت می کند...
این را میگفت و سپس او را برداشته و کنار خود مینشانید و دست بر پشت او میکشید و او را میبوسید و میگفت: من از این فرزند پاکتر وخوشبوتر ندیدهام...آنگاه متوجه ابو طالب که با عبدالله از یک مادر بودند؛ میشد و میگفت: ای ابوطالب به راستی که برای این پسر مقام بزرگی است او را نگهداری کن و از وی دست باز مدار که او تنها است و برای او همانند مادری مهربان باش که صدمهای به او نرسد...
سپس او را بر دوش خود سوار میکرد و هفت بار اطراف خانه طواف میداد و نظیر این روایت بطور اختصار در کتابهایی نظیر: مناقب و اصول کافی و کتب معتبر دیگر نقل شده و در همین روایت اکمال الدین آمده که چون هنگام مرگ حضرت عبدالمطلب علیهالسلام فرا رسید به سراغ فرزندشان حضرت ابوطالب علیهالسلام فرستادند و چون ایشان بر بالین پدر حاضر شدند در حالیکه حضرت عبد المطلب علیهالسلام در حال احتضار بود و میگریستند و حضرت محمد صلی الله علیه و آله روی سینه ایشان قرار داشتند به سوی حضرت ابوطالب علیهالسلام متوجه شده و فرمودند:
«یا اباطالب انظر ان تکون حافظا لهذا الوحید الذی لم یشم رائحة ابیه. و لم یذق شفقة امه. انظر یا اباطالب ان یکون من جسدک بمنزلة کبدک...
ای اباطالب بنگر تا نگهدار این فرزندی که تک و تنها است و بوی پدر را استشمام نکرده و مهر مادر را نچشیده است؛ باشی بنگر تا همانند جگر خود او را عزیز داری...»
«یا اباطالب ان ادرکت ایامه فاعلم انی کنت من ابصر الناس و اعلم الناس به، فان استطعت ان تتبعه فافعل و انصره بلسانک و یدک و ما لک فانه و الله سیسودکم...
ای ابوطالب اگر روزگار او را درک کردی بدان که من نسبت به وضع اواز همه مردم بیناتر و داناترم و اگر توانستی از او پیروی کن و با دست و زبان و مال و دارائی خود، او را یاری نما که به خدا سوگند وی بر شما سیادت خواهد نمود...»
حضرت عبدالمطلب علیهالسلام دارای ده پسر و شش دختر بودند که پسران ایشان عبارتند از: عبدالله (پدر رسول خدا صلی الله علیه و آله)، ابوطالب (پدر حضرت علی علیهالسلام)، زبیر، عبدالکعبه، حارث (بزرگ ترین فرزند)، قثم، حمزه، عباس، هندار و ابولهب. دختران نیز عبارتند از: صفیه، امحکیم، عاتکه، بره، امَیمه، اروی.
حضرت عبدالمطلب علیهالسلام نه تنها خود از وجود پیامبر صلی الله علیه و آله تا آخرین نفس حمایت کردند؛ بلکه فرزندانشان نیز چنین بودند. برخی از این فرزندان قبل از اسلام به پیامبر صلی الله علیه و آله خدمات شایانی نموده و بعد از ظهور اسلام نیز از انجام هیچ خدمتی به ایشان دریغ نکردند. حضرت ابوطالب علیهالسلام، حمزه و عباس، از مهمترین حامیان حضرت رسول صلی الله علیه و آله بودند.
درباره شخصیت و عظمت ابوطالب علیهالسلام همین بس که ایشان با افتخار، سرپرستی پیامبر صلی الله علیه و آله را بر عهده گرفتند و تا آخرین نفس از برادرزاده ارجمندشان حمایت کردند. ایشان منصب «سقایة الحاج» را بر عهده داشتند و پس از وفات پدرشان حضرت عبدالمطلب علیهالسلام، سرپرستی و حمایت پیامبر صلی الله علیه و آله را (از هشت سالگی تا پنجاه سالگی) بر عهده داشتند و در ماجرای رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله به شدت از ایشان حمایت کردند.
حمزة بن عبدالمطلب علیهماالسلام، ملقب به: اسدالله، اسدرسولالله و سیدالشهداء، از حامیان مهم دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودند و از حضرت در مقابل آزار مشرکان حمایت میکردند. ایشان از اشخاص بانفوذ قریش بودند و از این رو، با اقرار به نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله، از میزان آزار قریش نسبت به برادرزادهشان کاسته شد. ایشان در شعب ابیطالب همراه مسلمانان بودند و در غزوه بدر و غزوه احد شرکت داشتند و در احد (سال سوم هجری) به شهادت رسیدند.
عباس بن عبدالمطلب نیز در کودکی و نوجوانی هم بازی پیامبر صلی الله علیه و آله بود. او پیش از مسلمان شدن نیز سعی داشت از پیامبر صلی الله علیه و آله حمایت کند. مشهور آن است که وی پس از هجرت، اسلام آورد؛ اما در پیمان عقبه که قبل از هجرت بود، از پیامبر صلی الله علیه و آله حمایت کرد و در سال ۳۲ قمری از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.
اما هنوز از عمر با بركت حضرت محمد صلی الله علیه و آله بيش از هشت بهار نگذشته بود كه اجل حضرت عبدالمطلب علیهالسلام بنا بر نقلی در صد و بيست سالگی فرارسيد كه اين تاريخ بر اساس سال قمری ۲۷ جمادیالاولی میباشد، البته در قول ديگری تاريخ وفات ايشان را روز دهم ربيعالاول نقل كرده است. بدين گونه، سرور قريش در صد و بيست سالگى و در ميان غم و اندوه بازماندگان، به ويژه در اندوه و گريه فرزندزاده خردسالشان حضرت محمد صلی الله علیه و آله جان به جان آفرين تسليم كردند و در مكه معظمه به خاك سپرده شدند.
ام ایمن میگویند: رسول خدا صلی الله علیه و آله به دنبال جنازه حضرت عبدالمطلب علیهالسلام میرفت و پیوسته میگریست تا وقتی که بدنش را در محلة «حُجون» بردند و در کنار قبر جدش «قصی بن کلاب» دفن کردند.
بزرگان علمای شیعه، از جمله: علامه مجلسی و ملا احمد نراقی علیهماالرحمه فرمودهاند که زیارت جناب عبدالمطلب علیهالسلام به ویژه در روز وفاتشان و روز هلاکت اصحاب فیل در هفدهم محرم، مستحب است.
مرقد شریف حضرت عبدالمطلب علیهالسلام جد اول پیامبر صلی الله علیه و آله، و قبر حضرت ابوطالب علیهالسلام، پدر بزرگوار امام علی علیهالسلام در مکه، در «قبرستان حجون»، کنار هم قرار دارند، و شیعیان زمانی که به مکه مشرف میشوند، حتیالامکان کنار قبر این دو بزرگوار رفته و آنها را زیارت میکنند، ولی اهل تسنن، به آن اهمیت نمیدهند، بلکه آن را روا نمیدانند.
نام حضرت عبدالمطلب علیهالسلام تا قیامت در یاد مؤمنان خواهد ماند. تا آن روز که تمام خلایق در پیشگاه حضرت احدیت، گرد هم میآیند. آن روز، بهترین مردم، به فرموده امیرمؤمنان عليهالسلام هفت تن از فرزندان حضرت عبدالمطلب علیهالسلام هستند:
پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله، امیرمؤمنان حضرت علی علیهالسلام، جعفر بن ابیطالب و حضرت حمزه علیهماالسلام، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، و هفتمین ایشان، یعنی منجی عالم بشریت، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.