بوستان عصمت نبوی چشم به راه شکفتن غنچه دیگری است بر شاخه گل یاس؛ همان یاسی که بر دامانش کوثر عصمت جاری است و بر شاخسارش گلهای امامت هویدا.
پیامبر خدا شادمان است. پیامآور نور خداوندی، در گوش طفل، اذان و در قلبش نور محبت زمزمه میکند. پیکی آسمانی، نام او را از عرش میآورد و او «زینب» میشود؛ نخستین سراینده غزل صبر و بردباری، زینت، مونس تنهایی پدر و سنگ صبور غربت زهرا سلاماللهعلیها، همنوا با مظلومیت حسن علیهالسلام و خطبهخوان رشادت حسین علیهالسلام و شهامت عباس علیهالسلام؛ همدم لحظههای بیکسی و مرهم زخمهای دلواپسی کبوتران پر و بال شکسته کربلا.
شکوه نامش از مدینه تا کربلا و از کربلا تا بینهایت ابدیت خواهد رفت و تاریخ، این زینت استقامت را قهرمان شکستناپذیر خویش معرفی خواهد کرد.
امروز روز اولین دیدار برادری است که همچون پروانه خواهد سوخت و خواهری که همچون شمع، به داغ برادر خواهد گداخت.
زینب سلاماللهعلیها آمده است تا صبر، از ظرفیت تعریف شده خود، عدول کرده باشد. آمده است، تا پایمردی بر مدار بینهایت انسانیت استقرار یابد.
درود خداوند بر بانویی که روز عاشورا، صبر را شرمنده خویش ساخت!
درود خداوند بر بانویی که پرچمدار دین پیامبر صلی الله علیه و آله در بحرانیترین فصل بیدینی تاریخ شد!
درود خداوند بر زینب علیهاالسلام ، بشکوهترین نام در بلندای شکیبایی!
نصیبمان باد شفاعتش، روزی که سخت محتاج شفاعتیم!
گوهر دریای عصمت و طهارت، زینب کبری علیهاالسلام در روز پنجم جمادیالاول سال پنجم هجرت، بر شاخسار وجود فاطمه زهرا علیهاالسلام جوانه زد.
ایشان ثمره وجودی دو دریای مواج و خروشان نبوت و امامت گشت و بیت علوی را نورانیتی دیگر بخشید و سومین اثر زیبای «مرج البحرین یلتقیان» شد و وارث همه صفات انبیا و اولیا.
عقیله بنیهاشم درّ گرانبهای نبوی و علوی آنگاه که پا به عرصه وجود نهاد و در منزل وحی در کنار پنج تن قرارگرفت حضرت فاطمه علیهاالسلام، نوزاد را در آغوش مولا نهاده، از ایشان میخواهد اکنون که پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه حضور ندارند، ایشان نامی برای کودک برگزینند. امیرالمؤمنین علیهالسلام، میفرمایند: «من بر رسول خدا صلی الله علیه و آله، در نامگذاری او پیشی نمیگیرم». چند روزی از تولد نوزاد میگذرد تا آنکه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، به مدینه بازگشته و چون همیشه، ابتدا به خانه دردانهشان فاطمه زهرا علیهاالسلام ، وارد شدند. شادیای که با تولد این دختر به خانه رجوع کرده، غمهای شهیدان احد را کمرنگ کرده است. پیامبر صلی الله علیه و آله آمدهاند تا غنچه تازه شکفته زهرا سلاماللهعلیها را ملاقات کنند. اندکی بعد نوزاد در آغوش جدش آرام خفته است و چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله بر آسمان است. اميرالمؤمنين عليهالسلام از ايشان در خواست كردند كه براى دخترشان نامى برگزینند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: اگرچه فرزندان فاطمه اولاد مناند من هم از پروردگارم پيشى نمیگيرم. امر ایشان با پروردگار عالم است و من منتظر وحی میباشم. در این زمان فرشته مقرب خدا، جبرئیلِ امین، نازل میشود. سلام و تهنیت خدا را میرساند و میفرماید: «یا رسول الله! حق تو را سلام میرساند و میفرماید نام این مولود را زینب بنه زيرا خداوند چنين فرموده است و این نام را پرودگار در لوح محفوظ نوشته است.» و سپس پیشگوییهایی را نسبت به حوادث و قضایای آینده آن سلاله پاک بیان داشت و از مصائبى كه بر اين كودك وارد میشود خبر داد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله نوزاد را به سینه شریفشان چسبانیدند و صورت مبارک خود را بر صورتش نهادند و بلند گریستند چنانکه اشک از محاسن شریفشان روان شد؛ فاطمه زهرا علیهاالسلام پرسیدند: ای پدر گرامی گریهتان برای چیست؟ خدا نگریاند دو چشم شما را! ایشان فرمودند: ای دختر من، ای فاطمه! بدان که بعد از تو و بعد از من این دختر، گرفتار بلاها خواهد شد و مصیبتهای گوناگون بر وی وارد خواهد شد.
در این لحظه فاطمه علیهاالسلام به شدت گریستند و پرسیدند: ای پدر! پاداش کسی که بر او و مصیبتهایش بگرید چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: ای پاره تن من و روشنی چشمم! هر کس بر او و مصیبتهایش گریه کند، ثواب گریهاش مانند ثواب کسی است که بر دو برادر او حسن و حسین گریه کند. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به سینه چسبانیدند و بوسیدند و نامش را زینب نهادند و سپس فرمودند: وصیت میکنم حاضرین و غائبین امت را که این دختر را به حرمت پاس بدارند؛ همانا وی به خدیجه کبری مانند است.
آری زینب کبری را کمالاتِ بسیار بود و در جمال و سکینه و وقار، همانند خدیجه کبری علیهالسلام بودند زینب کبری علیهالسلام در حصنِ حصینِ نبوت و خاندان والا مقامِ ولایت و امامت تربیت یافتند. از لبان آموزگار وحی، دانش اندوختند و در دامان کرامت، پرورش یافتند و از تربیت خمسه طیبه علیهمالسلام، ادب آموختند.
عظمت و قدرت روحی دختر امیرالمؤمنین علیهالسلام در میدانهای مختلف سبب گردید که ایشان همچون استوانه محکمی باشند که بخش سنگینی از بار امامت و زعامت پدر و دو برادرشان را بر دوش کشند. آن بانوی بزرگوار را «عصمت صغری» لقب دادند؛ چرا که ملکه پاکدامنی و دوری از گناه را خداوند به ایشان عطا فرموده بود.
علامه مامقانی در کتاب شریف تنقیحالمقال، آورده است: «زینب علیهاالسلام دارای مقام عصمت بوده و کسی نمیتواند که انکار کند و نپذیرد و اگر چنین نبود، هرآینه امام حسین علیهالسلام مقدار و پارهای از بار سنگین امامت و پیشوایی روزگار را زمانی که امام سجاد علیهالسلام بیمار بودند بر او حمل و واگذار نمینمودند و پارهای از وصایا و سفارشهای خود را به ایشان وصیت نمیکردند و امام سجاد علیهالسلام ایشان را در بیان احکام و آنچه که از آثار و نشانههای ولایت و امامت است، نایبه به نیابت خاصه و جانشین خود نمیگردانیدند.»
حضرت زینب علیهاالسلام را به علت عبادت و بندگیشان، «ولیِّةُ الله»، «عَابِدَةُ ءالِ عَلِی»، «عارفه» و «زاهده» نام نهادهاند.
حضرتش «اَهلُ التُّقی» بودند. نمازشان، یادآور نمازهای مادر و تضرعشان به درگاه الهی، چون زمزمههای غریبانه پدر، در خلوتِ تنهایی و تنهاییِ خلوت نخلهای بیسر!
آن بانوی عابده، اهل تهجد و شبزندهداری و تلاوت قرآن بودند. امام سجاد علیهالسلام میفرمایند: عمهام زینب در مسیر کوفه تا شام همه نمازهای واجب و مستحب را اقامه مینمود و در بعض منازل به خاطر شدت گرسنگی و ضعف، نشسته ادای تکلیف میکرد.»
آن بانوی مکرمه در حساسترین شب زندگی، شب هجران از امام حسین علیهالسلام و برادران، شب اسارت و غربت، شب آوارگی، شب دود و خون و ترس و وحشت و تنهایی،...تهجد و شب زندهداریشان را ترک نکردند. از فاطمه بنت الحسین علیهماالسلام نقل شده است که فرمودند: «عمهام زینب علیهاالسلام در تمام شب عاشورا در محراب خویش ایستاده و به پروردگارشان استغاثه میکردند. در آن شب هیچیک از ما نخوابید و صدای ناله ما قطع نشد.»
امام حسین علیهالسلام که خود معصوم و واسطه فیض الهی هستند هنگام وداع به خواهر عابدهشان میفرمایند: «یا اختاه لا تنسینّی فی نافلة اللیل؛ خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش مکن.» این نشان از آن دارد که این خواهر، به قلّه رفیع بندگی و پرستش راه یافته و به حکمت و هدف آفرینش دست یازیده است.
راستی! چرا شکوه و عظمتِ زینب کبری علیهاالسلام را، تنها در روز عاشورا، وداعِ واپسین و سفرهای شام و... محدود میکنیم و هنگامِ نگاشتن از شخصیت والایشان، فقط از «مظلومیت» حضرتش میآغازیم؟! میدان کربلا، فقط و فقط یک عرصه از یک اعجاز و یک پنجره از آسمان بیکران پرواز ایشان است.
شخصیت والای این بانوی گرانقدر از کودکی ایشان شکل میگیرد آن زمانی که دختران هم سن و سال ایشان بازی را تجربه میکنند، ایشان مصیبت و رنج و صبر را میآموزد. گویی از همان آغاز راه در برابر طوفان تازیانه غمها و رنجها قرار میگیرد تا بتواند روزی به تنهایی همه درد و رنجها را به دوش کشد!
حضرت زینب علیهاالسلام حتی در زمان کودکی و سنین پایین، دارای معرفتی والا و عالی بودند. روزی از پدر خویش، حضرت علی علیهالسلام پرسیدند: آیا مرا دوست دارید؟ امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: آری، آنگاه آن حضرت در پاسخ پدر فرمودند: لا یجتمع حبّان فی قلب مؤمن حب الله و حب الاولاد و ان کان و لابد فالحب لللّه تعالی و الشفقة للاولاد؛ دو محبت در قلب مؤمن جمع نمیشود هم حب خدا و هم حب اولاد و اگر چارهای نباشد پس دوستی مخصوص خداست و شفقت و مهربانی برای اولاد. و این علاقه و محبت به خاطر خدا میباشد. امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز در پاسخ، ایشان را تایید کرده و ستودند.
این میزان از معرفت آن هم در دوران طفولیت، نشان از یک شناخت عمیق باطنی در وجود زینب کبری علیهاالسلام دارد.
دختر بزرگوار امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهماالسلام با اینکه پنج یا شش سال بیشتر از عمر مادر عزیزشان را درک نکردند و در سنین پنج یا شش سالگی مادر را از دست دادند اما در همین سنین اندک چنان تربیت شده بودند که از فاطمه علیهاالسلام حدیث و روایت نقل کرده و چند تن از تاریخنویسان و محدثین سند خطبه «فدک» را به همین بانوی بزرگوار یعنی حضرت زینب علیهاالسلام رسانده و از ایشان نقل کردهاند.
بر کسی پوشیده نیست که نقل چنین خطبهای از طرف دختری که در سن پنج یا شش سالگی است و حفظ آن کلمات با آن همه بلاغت و جامعیت دلالت بر کمال رشد و فهم و علم و دانایی ایشان میکند.
زینب کبری علیهاالسلام در آن سنین نه تنها به محتوای خطبه توجه کردند، بلکه تمام حرکات و سکنات مادر را در آن لحظات بحرانی برای الگوسازی نسل آینده به خاطر سپردند.
اما هنوز پنج بهار را بیشتر تجربه نکرده بودند که نخستین داغ یعنی رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله بر دل ایشان نشست و به فاصله اندکی پس از آن، حادثه دلخراش میخ در و سینه مادر را با دیده خونبار نظارهگر بودند!
حضرت زینب علیهاالسلام بعد از جدایی از بزرگترین حامی خاندان رسالت، در کنار مادر خود که به دنبال ارتحال جانسوز پدر و مصیبتهای بعد از آن در بستر بیماری افتاده بودند، قرار گرفتند .
ایشان علاوه بر پرستاری از مادر، شاهد ناجوانمردانهترین حوادث تاریخ نیز بودند. ایشان یکی از کسانی هستند که مادرشان را در ایراد خطبه دفاعیه در مسجد مدینه همراهی کردهاند و از آن درسها آموخته، تجربهها اندوخته و در سینه سوختهشان همچون امانتی گرانبها و میراثی جاویدان برای نسلهای آینده به یادگار گذاشتهاند.
تشییع مظلومانه «مظلومه تاریخ» را دیدند و گریههای علی علیهالسلام را بر سر چاه نظاره کردند.
تابوت مادر را پیش روی میدیدند و چه صبور روزهای بیمادری را پشت سر مینهادند. روزهایی که تمام وظایف مادری را به دوش میکشیدند.
آه ... مگر دخترکی پنج ساله چقدر تاب و تحمل دارد؟! اندوه با زندگی ایشان عجین بود و تحمل، در رگهایشان جاری! شگفت نیست که ایشان را «امالمصائب»، لقب دادهاند!
کوههای اندوه میآمد و زینب سلاماللهعلیها، صبورانه همه را تحمل میکردند.
در طول سالهای خانهنشینی امام علی علیهالسلام، مرهم دردهای پدر بودند؛ همانگونه که مادرشان سالها برای پیامبر صلی الله علیه و آله اینگونه بودند.
حضرت زینب سلاماللهعلیها رشد کردند و بالیدند و از دریای بیکران علی بن ابیطالب علیهالسلام که ۲۵ سال سکوتی شکوهمندانه را تحمل کردند؛ صبر و استقامت آموختند و آن را همچون چراغی، فراراه زندگی خویش افروختند. پس از آن با پدر به کوفه آمدند. کوفه و کوچههایش خیلی خوب خاطره گامهای حضرت زینب سلاماللهعلیها را به خاطر دارند.
یک سال پس از استقرار امیرمؤمنان علیهالسلام در کوفه، زنان و دختران مشتاق دانش، به آن حضرت پیام فرستادند و گفتند: ما شنیدهایم که دختر شما حضرت زینب علیهاالسلام همانند مادرش فاطمه زهرا علیهاالسلام منبع سرشار دانش و دارای علوم و کمالات است. اگر اجازه دهید در صبح یکی از روزهای عید به محضرش حاضر شده و از آن سرچشمه دانش بهرهمند شویم.
امیرالمؤمنین علیهالسلام اجازه دادند تا دختر عالمهشان زینب کبری علیهاالسلام، بانوان مسلمان کوفه را آموزش دهد و مشکلات علمی و دینی آنان را حل کند. حضرت زینب علیهاالسلام نیز آمادگی خود را اعلام نمودند و بعد از دیدارهای مقدماتی، جلسه تفسیر قرآن برای آنان تشکیل داده و پرسشها و شبهات آنان را جواب میدادند.
زنان کوفه نیز با شنیدن این خبر بسیار خشنود شدند، آنان هر روز مشتاقانه به کلاس درس حضرت زینب سلاماللهعلیها میشتافتند و کسب علم و دانش مینمودند. حضرت زینب سلاماللهعلیها در این مجالس به تفسیر قرآن، احکام و مباحث تربیتی میپرداختند و باعث ارشاد و راهنمایی بانوان میشدند.
حضرت زینب علیهاالسلام هرگاه افراد مساعدی را مییافتند چه در مدینه و چه در کوفه چنان آنان را جذب میکردند و مفاهیم قرآن و اسلام و احادیث را برایشان با لحن زیبا بیان مینمودند که همگان شیفته ایشان میشدند. تاریخ گواه خوبی برای این موضوع است که حضرت شاگردان بسیاری را تحت آموزش خود قرار دادند و آنان را تربیت کردند که برخی از آنها به ازدواج کسانی درآمدند که همسرانشان از مقام و موقعیت نظامی یا سیاسی بالایی برخوردار بودند. و حتی برخی از آن شاگردان با برخوردهای صحیح افکار شوهران خود را اصلاح کرده و آنان را با مکتب اسلام آشنا نمودند. حضرت زینب علیهاالسلام چنان با دقت و پشتکار با شاگردان خود کار میکردند و آنان را مورد تعلیم و تربیت قرار میدادند تا در آینده بتوانند نسلها را با اسلام آشنا سازند.
شاید دشوارترین روز درس برای ایشان، روزی بود که تفسیر سوره مریم را آغاز کردند و به نخستین آیه آن رسیدند: «کهیعص»امیرمؤمنان علیهالسلام در این هنگام وارد منزل شدند و سخنان ایشان را شنیدند. پس از جلسه امام علی علیهالسلام ضمن اشاره به تفسیر دیگری از این آیه فرمودند: ای نور و روشنی دو چشمانم! شنيدم برای زنها «كهيعص» را تفسير مینمایی؟ عرض کردند: بلی، امام فرمودند: دخترم! ای نور دیده این رمز است در مصیبت وارده بر شما عترت پیامبر صلی الله علیه و آله آنگاه مصائب وارده را شرح دادند و حضرت زینب علیهاالسلام با شنیدن آن مصائب متاثر شده و گریستند و صدای نالهشان بلند گردید.
حضرت زینب علیهاالسلام در پاسداری از عفت و عصمت، سرآمد بانوان روزگار بودند. ایشان با الهام از پیام آسمانی قرآن و طبق آموزههای پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهمالسلام حجاب و عفت را مانند گوهری ارزشمند برای یک زن مسلمان میدانستند و بر این باور بودند که زن هنگامی به خدای خود نزدیکتر است که خود را از معرض دید مردان بیگانه به غیر موارد ضروری حفظ نماید. ایشان از مادرشان آموخته بودند که: «لیس شیء خیرا للمراة من ان لا یراها الرجل و لا تراه؛ چیزی برای زن نیکوتر از این نیست که مرد نامحرم او را نبیند و او هم مرد نامحرم را نبیند.»
حضرت زینب علیهاالسلام درس عفت را به خوبی در مکتب پدر آموختند آنجا که فرمودند: «مجاهد در راه خدا، اجرش بیشتر از کسی نیست که قدرت دارد اما عفت میورزد، نزدیک است که انسان عفیف فرشتهای از فرشتگان باشد.»حضرت زینب علیهاالسلام در عفاف و حجاب به حدی بودند که همسایهها هیچگاه صدای ایشان را نشنیدند و اصلاً ایشان را ندیدند.
یحیای مازنی یکی از اهالی مدینه میگوید: من در شهر مدینه و در همسایگی امیرمؤمنان علیه السلام بودم و منزل من پهلوی منزلی بود که زینب دختر علی علیهالسلام در آنجا زندگی میکرد. به خدا سوگند هیچگاه کسی قد و قامت او را ندید و صدای او را هم نشنید. او هرگاه می خواست به زیارت جد بزرگوارش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برود، در دل شب و به همراه پدرش امیرمؤمنان علیهالسلام و برادرانش حسن و حسین علیهماالسلام میرفت در حالیکه امام حسن علیهالسلام در یک جانب و امام حسین علیهالسلام، در جانب دیگرش بودند و امام علی علیهالسلام پیشاپیش ایشان حرکت میکردند؛ وقتی به نزدیک قبر میرسیدند، امیرالمؤمنین علیهالسلام پیش میرفتند و نور چراغها را کم میکردند. امام علی علیهالسلام در مورد تشرف اینگونه حضرت زینب علیهاالسلام به امام حسن علیهالسلام میفرمودند: «اخشی ان ینظر احد الی شخص اختک زینب؛ بیم دارم که کسی به خواهرت زینب نگاه کند.»
تا اینکه حادثه عاشورا پیش میآید. طرز پوشش اسیران در نزد مورخان متفاوت است. صاحب «طرازالمذاهب» میگوید: «نهایت مطلبی که میتوان در مورد زنان اسیر گفت این است که زنان و نسوانی مانند زینب علیهاالسلام که بالغه بودهاند، حجاب و پوشش داشتهاند و اینکه میبینیم در برخی از روایات آمده که زنان، مکشفاتالوجوه بودهاند؛ منظور دختران نابالغ و کنیزان آنهاست و اصلاً نباید زنان و دختران خاندان رسالت را با دیگر زنان قیاس کرد؛ زیرا که چشمهای خائن را توانایی آن نیست که به ایشان نگاه کنند؛ مانند آنکه بخواهند در شعاع خورشید بنگرند.»
در حکایتی میخوانیم: روزی مرحوم علامه شیخ جعفر کاشفالغطا در سوگ حضرت زینب علیهاالسلام اشعاری میسرودند و بر روی کاغذ مینوشتند که ترجمه آن چنین است:
«زینب را در حالیکه دستهایش بر گردنش بسته بود، بر شتر لاغری سوار کرده بودند و به اسارت بردند. نه صورتش پوشیده بود؛ و نه نقاب بر چهره داشت بلکه به وسیله دست و بازویش صورتش را میپوشاند.... در آن وقت که زینب علیهاالسلام را آن گونه به اسیری نزد یزید میبردند؛ آرزو داشت جسمش در زمین فرو رود تا ملامت و سرزنش دشمنان را نبیند.»
علامه کاشفالغطا مدتی بعد، به همان اشعار نوشته شده روی کاغذ مراجعه کردند. با تعجب دیدند یک بیت شعر به این مضمون به سرودهشان اضافه شده است:«پردههایی از نور، زینب را فرا گرفته بودند؛ که همان پردهها مانع نگاه بینندگان به او میشدند.»علامه بسیار شگفت زده شدند، زیرا چنین شعری را نسروده بودند. عجیب اینکه وقتی که برای پاکنویس اشعارشان به آن کاغذها مراجعه میکنند آن یک بیت شعر در دستنوشتههای قبلیشان نیست. این حادثه عجیب نشان میدهد که امدادهای غیبی الهی به صورت پردهها و هالههایی از نور، مانع از آن میشد تا تماشاگران قامت زینب علیهاالسلام را بنگرند.
اما سرانجام دیگر بار در سال چهلم هجرت مصیبت جانکاه دیگری قلب صبور زینب کبری علیهاالسلام را به سوگ مینشاند و شاهد شهادت معصومی میشوند که عمرشان را در راه مبارزه با پلیدی سپری کردند. با اینکه شکافته شدن فرق پدر در محراب کوفه، ضربهای سهمگین بر ایشان وارد کرد، اما با اینحال به برادرانشان دلگرم بودند. حوادث روزگار، ایشان را که چون کوهی تسخیرناپذیر بودند، کم کم آمادهتر میکند و آماده صبری بیشتر در برابر ناملایماتی تلختر و شکنندهتر!
مردم کوفه پس از شهادت امام علی علیهالسلام، با امام حسن علیهالسلام بیعت نمودند؛ اما دیری نپایید که عهد خود را شکستند و از فرمان آن حضرت سرپیچی نمودند. فرماندهان لشکرشان با وعدههای معاویه به ایشان خیانت نموده، تنهایشان گذاشتند و سرانجام آن حضرت ناچار شدند با معاویه پیمان صلح ببندند و در این میان از زخم زبان و شماتت دشمنان دوستنما بسیار رنجیده خاطر گردند. در این شرایط، حضرت زینب علیهاالسلام به همراه برادرشان امام حسن علیهالسلام و دیگر علویان، از کوفه به سوی مدینه بازگشتند و در رکاب آن حضرت با صبر و مقاومت، مدافع ارزشهای دینی و دستاوردهای رسالت رسول خدا صلی الله علیه وآله بودند.
هنگامی که به دستور معاویه، امام مجتبی علیهالسلام را مسموم میکنند، بار دیگر این حضرت زینب علیهاالسلام هستند که به پرستاری ایشان مشغول میشوند و این بار، جگر پاره پاره برادر را میبینند. اما باز هم صبر میکنند. در سال ۶۰ هجری، همراه برادرشان عازم مکه میشوند. کاروان کربلا به همراه زنان و کودکان به حرکت درمیآید. از کودک شیرخواره گرفته تا بچههایی که باید دستشان را گرفته، از بیابانها و سنگلاخها عبورشان داد؛ آن هم در گرمای سوزان آفتاب حجاز و شبهای تاریک کوه و دشت!
آفتاب جمع زنان در این میان حضرت زینب علیهاالسلام هستند. ایشان عقیله بنیهاشم هستند و کانون امید گرفتاران و درماندگان.
حضرت زینب علیهاالسلام تمام راه را در کنار خورشید حضور پر تلألؤ امام حسین علیهالسلام هستند. چه کسی بهتر از زینب حسین را میشناسد؟ و چه کسی بهتر از حسین، زینب را؟ ایشان لحظه لحظه از وجود امام حسین علیهالسلام نور میگیرند و یار و غمخوار امام حسین علیهالسلام هستند ...
گزاف نگفتهاند، آنان که حرکت و حماسه حضرت زینب علیهاالسلام را پس از حادثه عاشورا، جلد دوم کتابی دانستهاند که جلد نخست آن را امام حسین علیهالسلام نگاشتند. ایشان با «خون»، و ایشان با «سخن»!
حضرت زینب علیهاالسلام، در حادثه کربلا، شریک امام حسین بن علی علیهالسلام هستند. نمیتوان سخن از حماسه عاشورا گفت، بی آنکه از موضعگیریها و افشاگریها و صبرها و خطبههای حضرت زینب علیهاالسلام، چیزی به میان نیاورد!
این بانوی عظیم، از همان لحظه نخست، تا پایان «خط کربلا» را خوانده بودند و برای همه شداید و صحنهها خود را آماده ساخته بودند. در صبح عاشورا، وقتی سالار شهیدان، شعر «یا دَهرْ افَّ لک مِن خلیلٍ ...» را زیر لب زمزمه می کردند، هم امام سجاد علیهالسلام میشنیدند و هم حضرت زینب علیهاالسلام. ایشان وقتی یقین پیدا کردند که آن «روز سخت» همین امروز است، عنان گریه را رها کردند و اشکهایشان سرازیر شد و خطاب به برادرشان تعبیرات سوزناکی بر زبان آوردند و از هوش رفتند. امام حسین علیهالسلام بر صورتشان آب پاشیدند تا زینب علیهاالسلام به هوش آمدند، آنگاه فرمودند: «خواهرم! پروا پیشه کن، بدان که همه مردنیاند و جز خدا، هر کس و هر چیز، فانی است ... گریبان چاک مزن، سیلی به خود نزن، ناله و زاری مکن و ...» سخنان امام، ایشان را ثبات قدم و جرأت و مقاومت و روحیه بیشتری بخشید. و با دلی سوخته و گدازان، همه مصیبتها را، حتی جان دادن برادر را در قتلگاه، به آتش کشیدن خیمهها و آواره دشت و بیابان شدن کودکان را، اسیری خود و اهل بیت امام را، سرهای بریده بر فراز نی را، راه طولانی کوفه تا شام را، تحمل کردند.
آری ایشان پیامبر بودند؛ تنها پیامبر زن! ایشان باید راه بسیاری را در مینوردیدند و پیام سرخ حسین علیهالسلام را به گوش اقالیم قبله باز میرسانیدند تا کربلا در کربلا نماند.
اگر حضرت زینب علیهاالسلام نبودند سلسله امامت به دست شقیترین آدمیزادگان در نخستین روزهای امامت چهارمین امام شیعیان میگسست و رسالت الهی امامان علیهمالسلام در تبیین صحیح و راستین دین پیامبر صلی الله علیه و آله ناتمام میماند .
آری، آن حضرت به مدد الهی و استقامت و ایمانشان نگذاشتند خونِ به ناحق ریختهی سید آل عبا علیهالسلام، بیاثر و مکتوم بماند. افزون بر این، وجدانهای غفلتزده را بیدار و دلهای منحرف را به سوی حق متمایل ساختند و ماهیت پلید خاندان ابوسفیان را برملا نمودند و با این رشادتها و جانفشانیها نهضت کربلا را کامل کردند.
بنا بر اقوال تاریخی زمانی که کاروان به مدینه رسید آن حضرت همراه تنی چند از زنان بنیهاشم سوی مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله شتافتند و وقتی بدانجا رسیدند دست به در گرفته و ندا دادند یا جداه من خبر ماتم حسین علیهالسلام را برایتان آوردهام. تاکنون هر کجا زینب علیهاالسلام قصد عزاداری داشتند دشمن مانعشان میشد. اما اینجا موطن امن ایشان و شهر جدشان رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. از این جهت همراه با زنان بنیهاشم به سوگ نشستند و با بیان مصیبتهای کربلا، کوفه و شام، اهالی مدینه را مطلع نمودند. تا جایی که اگر هنوز افرادی دل با بنیامیه داشتند، از اقدامات و روشنگریهای این بانو تحت تأثیر قرار گرفته، مهرشان به نفرت مبدل گشت.
در تاریخ آمده، عبدالله بن جعفر همسر حضرت زینب علیهاالسلام در خانهشان از عزاداران حسینی و فرزندانشان استقبال میکردند و میگفتند: «سپاس خدای را که مرا عزادار حسین علیهالسلام قرار داد. اگر چه نبودم تا با دو دست خود او را یاری کنم، دو پسرم وی را با جان خود یاری نمودهاند.»
سرّ نی در نینوا میماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
این حقیقت چنان آشکار بود که کارگزاران ستمپیشه آن زمان نیز زبان به اعتراف گشودند.
عمرو بن سعدالاشراق؛ والی مدینه در زمان حکومت یزید، پس از بازگشت کاروان اسرا به مدینه به یزید چنین نوشت: «همانا که وجود او (زینب علیها السلام) در میان مردم مدینه اذهان را میآشوبد. او زنی سخنور و عاقل و خردمند است و عزم کرده تا با هوادارانش انتقام خون حسین علیهالسلام را بگیرد.»
و نتیجه آن شد که از شدت احساس خطر از نشر و تبلیغ اندیشه عاشورای حسین علیهالسلام تصمیم به تبعید حضرت زینب علیهاالسلام از مدینه گرفتند.
سرانجام روح بلند آن عالمة غیر معلمه و عقیله بنیهاشم که از طوفانها عبور کرده بود و از دریاهای آتش گذشته بود، به نقلی یک سال و نیم پس از واقعه عاشورا، درسرزمین شام از کالبد جسمشان پرکشید. ایشان تا آخرین لحظات، چشمانشان همواره گرم اشک بود و همواره به یاد امام حسین علیهالسلام.
و پوشیده نیست که نام ایشان حتی در قیام منتقم آل محمد صلی الله علیه و آله حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف تأثیر خواهد داشت. چنان که شیخ حسن سامرایی، از واعظان مشهور سامرا نقل میکند که عصر جمعهای در سامرا به سرداب مقدس امام زمان علیهالسلام مشرف شدم. غیر از من کسی در آنجا نبود. ناگاه از پشت سر صدایی شنیدم که میفرمود: «به شیعیان و دوستان من بگویید، خدا را به حق عمهام زینب قسم دهند که فرج مرا نزدیک گرداند.»
خجسته باد میلاد بزرگبانوی سرزمین نور، مهربانترین ابر رحمت خداوندی که بر سینههای داغدیده و مصیبتزده از مدینه تا کربلا، باران مهر و عاطفه بارید. با صلابتترین کوه که راه را بر نیزههای درد و رنج که سوی انوار ولایت پرتاب شد، سد کرد. خروشانترین سیلِ عرفانِ ولایی که بنیان تمام کاخهای ظلم و زورِ زمان را برانداخت. خجسته باد طلوع این شاهکار خلقت. مبارک باد ظهور این نور رخشان در آسمان تشیع.
سلام هماره تاریخ، بر لحظه طلوع او؛ لحظه شکفتن خورشید شکیب، بر کوه ایمان! سلام بر ایشان که نامشان «زینب» است و یادشان جاودان!